۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

حمله تند سایت حسینیان به فرزند شهید مظلوم بهشتی

فرزند شهید بهشتی ،هم آوا با سایر هم سنگران و هم نوا با شیمون پرزها، بخاطر برخورد با ایادی مسلح ،منافقین و انگلیس و سیا اشك می ریزد
به گزارش پایگاه خبررسانی عبرت سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی که توسط حسینیان اداره می شود ،بار دیگر با نادیده گرفتن توصیه های مختلف مبنی بر ایجاد فضای آرام ، فرزند شهید مظلوم بهشتی و از یاران میر حسین موسوی را به باد انتقادات تند گرفته و در سایت آن مرکز می نویسد :امروز آمریكا از دست شما عصبانی است یا دل دوستان از نیرنگتان پرخون؟
این نخستین بار نیست كه روابط نسَبی، بهانه‌ای برای مصادره شخصیت هایی كه متعلق به یك ملت و یك آئینند می‌گردد. در این مصادره‌ها غالبا بجای پرداختن به اندیشه­ و منش این بزرگان، اشك و احساسات برجسته می­گردد.
اما آنچه شخصیت های بزرگ را از مصادره ها مصون می‌دارد آن است كه راه آنان با عروجشان شكوفاتر گشته و اندیشه­های آنان تا به ابد روشن‌گر دیگران است
بهره‌گیری برخی اصلاح طلبان از مقولات احساسی و پوپولیستی برای سرپوش گذاردن بر بی‌برنامگی و خطاهای ماضیه و حال آنان، در انتخابات اخیر وفوری محسوس داشته و به ویترین آمدن فرزند یكی از اوتاد نظام جمهوری اسلامی امری مترقبه و كم­مایه است. اما آنچه نگارنده را برآن داشت تا سطوری را به بازخوانی گرایشات و مبانی فكری آن شهید بنگارد، برداشتن گامی كوچك در برابر مصادره تلخ حزبی ایشان است.
یكی از دغدغه های مهم شهید بهشتی، پرهیز سیاسیون از احساسات محوری و كمرنگ نمودن استدلال و تعقل جهت فریب مردم بود. این امر اتفاقا نمودی واضح در پروپاگاندای اصلاح طلبان در انتخابات اخیر داشته است.

فقدان ارائه­ی برنامه و تاكید بر احساسات موج رنگی و تاكید صرف بر شور هواداران در فیلم های تبلیغاتی آقای موسوی، فرار مطلق از پاسخگویی به سوالات بسیار دكتر احمدی نژاد در مناظره ، اكاذیب مكرر در تحریف آمارها و تكیه بر منابع آماری صهیونیست، اعلام كودكانه و عوام فریبانه پیروزی پیش از پایان رای گیری و خودتبریكی!، و فاجعه آمیزتر از همه لاپوشانی شكست و «نه» شنیدن از ملت با اتهامات عوام فریبانه بسیار در باب تقلب در انتخابات واضح ترین مصداق از دغدغه مهم شهید بهشتی است؛

« «عوام فریبی» یعنی فریب دادن .. كسانی كه به دلیل فقدان آگاهی و شناخت و بینش های دینی و اجتماعی و سیاسی بسیار سهل و سریع در دام القائات و نیرنگ افكنی های افراد و گروه ها گرفتار می آیند و تحت تاثیر فضاسازی های باطلشان قرار می گیرند و در مسیر تحقق اهداف و مطامع گوناگون آنان ـ كه گاهی فكری و اعتقادی است و گاهی مالی و اقتصادی است و زمانی اجتماعی و سیاسی است و گاهی نیز حزبی و جناحی است ـ به تحرك و تلاش مكرر در می آیند وبدون درك و فهم و تعقل و خردورزی و در یك حالت خاص و ملتهب عاطفی و احساسی تحت تابعیت و فرمانبرداری كامل افراد و جریان ها قرار می گیرند

موسوی و هم­سنگرانش در حالی تنها حق و حقیقتِ به سود خود را در باب آراء مردم، اوامر ولی فقیه و نیز نهاد های انقلابی می پذیرند كه ؛

« ازصفات نیك آن عالم ژرف اندیش پذیرفتن حق بود، حتی اگر به ضرر او تمام می شد»

موسوی و هم­اندیشانش در حالی مصالح ایران و نظام را با دروغ های خود برای رسیدن به قدرت به بازی گرفته و برق چشمان طماع قاتلین شهید بهشتی را فروغی نوبخشیده اند كه آن بزرگوار معتقد بود؛

«ایفای وظیفه سیاسی، غیر از سیاست بازی است. سیاست بازی یعنی خودپرستی یعنی مقام پرستی، یعنی سودپرستی، یعنی فدا كردن مصالح جامعه در راه مسایل شخصی، یعنی دروغ زنی و دروغ گویی»

فرزند آن شهید هم آوا با سایر هم سنگران و هم نوا با شیمون پرزها، برخورد با ایادی مسلح منافقین و انگلیس و سیا را اشك می ریزد و غیر منصفانه هواداران متین موسوی را با اغتشاش‌گران یكی می نماید اما شهید بهشتی همچون هر صاحب درایتی معتقد است؛

«گروههایی كه در برابر جمهوری اسلامی ایستاده اند، قیام مسلحانه دارند و اینان در هر شكل و هر لباسی كه باشند، محكومند»

ایشان در تقابل با سازشكاری های دولت موقت در برخورد با آشوبگران كردستان گفت؛

«ملت به ما اجازه نمی‌دهد با آن روش سر سازگاری نشان دهیم»

از برخی عزاداران به اصطلاح روشن­فكر شهید بهشتی باید پرسید كه به سخره گرفتن رای ملت، قانون و شورای نگهبان و زمینه سازی برای ریختن خون جوانان بیگناه، رایحه «شیفتگی خدمت» دارد یا بوی متعفن «تشنگی قدرت»؟

از فرزند آن شهید كه می نگارد «هربار كه هفتم تیر می رسد سفره دل گرفته‌ام را نزد تو می گسترم؟» باید پرسید چرا تنها در یكی از این هفتم تیرها بجای سفره اندازی، لختی نمی اندیشد كه آیا راه پدر كه مواضعش آمریكا را چنان عصبانی می نمود كه با تحقیر می فرمود «از آن عصبانیت بمیر» ، با وی و چند مدعی روشن­فكری كه اوباما و رضا پهلوی و مركل و پرز با آنها همدردی می‌كنند یكی است؟

امروز آمریكا از دست شما عصبانی است یا دل دوستان از نیرنگتان پرخون؟

آیا پدر بیش از آنكه از سفره شما شاد شود از بازگشت شما به راه ایشان خشنود نخواهد شد؟

آیا ایشان نفرمود ؛ «چون اصل ولایت فقیه ، یعنی رهبری و امامت یك اسلام شناس عادل درست كار مورد قبول مردم در قانون اساسی ما به عنوان یك وسیله اعتماد و اطمینان برای جامعه تصویب شده است رییس جمهور ما باید نسبت به این اصل هم كاملا آشنا باشد و هم ایمان داشته باشد» ؟

آنانی كه «بدنبال چاهی می گردند تا آهی بركشند»، در عوض سر فرو بردن در برف و چاه، از فضای ملتهب و غوغاسالارانه‌ای كه خود والد آنند لختی برون آمده تا فریادهای بلند آن شهید بی‌بدیل را در حمایت از امام و ولایت فقیه بشنوند.

ایشان در سخت ترین روزها لحظه ای از فدا نمودن همه داشته های خود و در راس آن آبروی بلند خویش دریغ ننمودند باشد كه ولی فقیه زمانش در برابر دشمنان داخلی و خارجی احساس تنهایی نكند و در آخر نیز جان عزیزش را در این مسیر هبه نمود.

به تلاش گران مصادره آن شهید باید گفت سر از چاه در آورید و به اوضاع خود در این جبهه بنگرید كه شما و دوستانتان كه در مراسم ایشان اشك ریختید در دفاع از ولایت در جبهه شهید بهشتی‌اید یا در آن سوی میدان؟

و در آخر از فرزند ایشان باید پرسید شما كه از سبز بودن اندیشه­هاتان می گویید اما با فاصله گرفتن از منطق و قانون حتی در میان موج سیزده میلیونی سبز نیز منزوی شده‌اید، آیا ریشه این سبز بودن را در دل آرای ملت و قانون اساسی این كشور نضج داده‌اید و یا در لبخند نامحرمان.

چه زود فراموش نموده اید این آخرین جمله از وصیت نامه پدر را كه بر خلاف شما سبز بودنش ریشه در همین خاك داشت؛ « پشت هر سنگی روییده‌ایم، با هر بوته‌ای رسیده‌ایم، بر هر شاخی بر داده‌ایم؛ ما در این آب و خاك سبز می‌شویم؛ ما بی‌شناسنامه نیستیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر